سعی برای کامل بودن مادران بریتانیایی را از پا انداخته است؛ این گزاره، نتیجه‌ی نظرسنجی که چندی پیش در Bupa UK منتشر شد و باعث شد من یک باشگاه جدید راه‌اندازی کنم. جایی به نام باشگاه سوپرمامان‌های بازمانده!
اعضای باشگاه، مانند من، سعی کرده‌اند مادران نمونه باشند؛ حفظ ترکیب شغل و خانه‌داری، کارهای شخصی و کارهای مربوط به فرزندان- اما شکست خوردند و جان سالم به در بردند تا قصه‌شان را برای دیگران تعریف کنند!

ما گمان کردیم که این‌گونه شکوفا می‌شویم؛ اینکه در یک دقیقه لباس بپوشیم و با موهای سشوار کشیده پشت میز حاضر شویم. از آن طرف داشتن خانه‌ای کاملا مرتب، و در آغوش‌گرفتن نوزادی با پوشک تمیز که دور و برش پر از عروسک‌های بلوند است. درست مثل یک شعبده‌بازی!

اما هیچ‌کدام درست نبود! فرسوده و فرسوده‌تر شدیم. ازپاافتاده و گریان. و در نهایت این کارها برای ما زیادی زیاد بود! برای خود من، فشار ناشی از تلاش برای نگه داشتن چند هندوانه با یک دست منجر به دو بار افسردگی شدید در 30 سالگی شد.

من نگران تلاش برای شغلم بودم (در آن زمان خبرنگار روزنامه بودم)، تلاش برای اینکه مادر خوبی باشم و تلاش برای این‌که همزمان نقش یک همسر خوب را هم بازی کنم. در واقع، تلاش برای اینکه یک مادر قهرمان باشم. اما آن‌چه اتفاق افتاد این بود که بیشتر و بیشتر غرق نگرانی شدم.

دلهره‌ای جدی داشتم که مبادا فاجعه‌ای رخ دهد. انگار قرار بود اتفاق وحشتناکی بیفتد و من نمی‌توانستم کاری انجام دهم تا جلوی آن را بگیرم. گویا سوار هواپیمایی بودم که قرار بود سقوط کند. همین هم شد! باور کردنی نبود؛ من در عرض سه روز، از اضطراب خفیف به ناتوانی در حرکت رسیدم! مثل جنینی روی زمین پیچ می‌خوردم و از ترس زیاد دست به خودکشی زدم.

محرز شد که این شروع اولین اپیزود افسردگی بزرگ من بود که از فشار نگرانی‌های بیش از حد به وجود آمده بود. چند سال بعد افسردگی بعدی هم سروکله‌اش پیدا شد.

با توجه به تجربه‌ام، از نظرسنجی Bupa UK که نشان می‌داد 63 درصد زنان از تلاش برای مادر قهرمان بودن خسته شده‌اند، شگفت‌زده نشدم. ما آرزوی والد کامل بودن را داریم؛ مادر قهرمانی که آشپزی می‌کند، تفریحات خودش را دارد، بر فعالیت های فوق برنامه بچه‌ها نظارت می‌کند و فرزندانش نمرات عالی می‌گیرند. در عین حال وسواس این را هم داریم که همه چیز درست و سرجای خودش انجام شود. همچنین همیشه در حال بهینه سازی برای کنترل، بهبود و ساده‌سازی زندگی خود، فرزندان و حتی جسم خود نیز هستیم؛ برای اینکه هر ثانیه از زندگی را تبدیل به فرصت‌های شغلی و موفقیت کنیم.

در حالی که یک پنجم مادران می‌گویند فشار مادر قهرمان بودن بر سلامت روان آن‌ها تأثیرگذار است. تقریباً یک سوم آن‌ها برای نگرانی‌های مربوط به سلامت روان از یک متخصص کمک گرفته‌اند اما آن را از نزدیکان خود مخفی نگه داشته‌اند. احساس مذمتی پنهان که در درون افراد زندگی می‌کند.

در هر صورت، مادر بودن در عصر حاضر، حتی بیشتر از زمانی که خودم فرزندانم را بزرگ می‌کردم، که کوچک‌ترین آن‌ها اکنون 18 سال دارد، تحت فشار است. نیمی از مادران در نظرسنجی گفتند که تأثیرگذاران(اینفلوئنسرها) در رسانه‌های اجتماعی، پست‌های سلبریتی‌ها و مادران دیگر باعث شده‌اند که احساس کنند باید بر اساس استانداردهای غیر واقعی زندگی کنند.

مادر اسطوره‌ایِ کامل در اینستاگرام متولد می‌شود! رسانه‌های اجتماعی به روش‌های موذیانه این احساس را که ما خوب هستیم، از بین می‌برند. ما افراد دیگری را می‌بینیم که به نظر می‌رسد حین صرف وعده‌های غذایی خانوادگی بیشتر از تمام کارهای ناامیدکننده‌ی ما خوش می‌گذرانند، افرادی که والدین بهتر، ثروتمندتر، لاغرتر و جذاب‌تری از ما هستند.

در حالی که زمانی ممکن بود خود را با همسایگان یا دوستان خود مقایسه کنیم، اکنون می‌توانیم زندگی خانوادگی خود را با موفق‌ترین و قدرتمندترین افراد جهان مقایسه کنیم. به طور طبیعی، تعداد کمی از ما احساس می‌کنیم که خانواده‌ای متناسب داریم.

هر چه ما کاملتر باشیم، فشار بیشتری بر فرزندانمان وارد می‌کنیم تا آن‌ها هم همینطور باشند.

واضح است که فشار مادر قهرمان و کامل بودن برای ما زنان بد است؛ کمال‌گرایی زنانه یکی از عواملی است که منجر به نرخ بالاتر افسردگی می‌شود. طبق گفته‌های بنیاد سلامت روان، زنان بیشتر از مردان از افسردگی رنج می‌برند. در سال 2014، از هر 6 بزرگسال، یک نفر مشکل سلامت روانی رایج داشت؛ از هر پنج زن، یک نفر و از هر هشت مرد، یک نفر. این آمارها از سال 2000 تا 2014، میزان مشکلات رایج سلامت روان در انگلستان را در زنان به طور پیوسته افزایشی و تا حد زیادی برای مردان ثابت ارزیابی کرده است.

نظر من این است که تلاش برای بی‌نقص بودن برای فرزندان‌مان نیز بد است. ما این ایده را برای آن‌ها الگو می‌کنیم که آن‌ها باید اَبَرفرزند باشند. هر چه ما کامل‌تر باشیم، فشار بیشتری بر فرزندانمان وارد می‌کنیم تا آن‌ها نیز همینطور باشند.

درصورتی‌که واقعیت این است؛ مزایای بسیاری از دوران کودکی نه چندان ایده‌آل و فرزندپروری ناقص برای فرزندان ما وجود دارد. دیدن شکست و بی‌نظمی و سروکله زدن با نقص‌هایمان به عنوان والد، همگی برای فرزندان ما، به ویژه برای نوجوانان، انگیزه‌بخش هستند. نوجوانان برای رشد به چالش‌هایی نیاز دارند و داشتن والدین کامل ممکن است لزوما بخشی از آن نباشد.

دوره‌های کوتاه استرس طبیعی برای کودکان مضر نیست. جاناتان هاید، روانشناس اجتماعی و نویسنده کتاب The Coddling of the American Mind، معتقد است که این استرس‌ها ضروری هستند!

کودکان برای قوی شدن به طیف وسیعی از تجربیات نیاز دارند. هایت استدلال می‌کند که اگر بیش از حد از آن‌ها محافظت شود، ما ممکن است به طور سیستماتیک رشد آن‌ها را متوقف کنیم. البته همه با نیت خوب!

در مورد مسئله‌ی مادر قهرمان یا سوپرمامان بودن، پاسخی که ممکن است هم برای ما و هم برای فرزندانمان بهتر باشد، این است که ما باید مادری کافی باشیم و نه کامل؛ ایده‌ای که در ابتدا توسط روان‌شناسانی مانند دونالد وینیکات پیشنهاد شد. او استدلال کرد که هیچ کودکی به پدر و مادر ایده‌آل نیاز ندارد. آن‌ها فقط به یک پدر یا مادر خوب، شایسته، معمولی با نیت خوب، گاهی بدخلق اما اساساً معقول نیاز دارند.

دکتر کارلا کرافت، روانشناس بالینی، از سلامت بارتز می‌گوید: «والدگریِ آرام از پذیرش و مدارا کردن با نقص‌هایمان ناشی می‌شود. زمانی که ما کامل نیستیم، به فرزندان خود روابط واقعی را می‌آموزیم؛ چیزی که می‌توان گفت عشق واقعی.»

این پیامی است که امیدوارم نسل جدید مادران به آن توجه کنند. اینکه به اندازه کافی خوب بودن هدف است و آن‌ها نیازی به مادر قهرمان یا سوپر مامان بودن ندارند.

نوشته ریچل کلی

منبع: گاردین

AAA

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *