آیا صدای دینگ پیامک تمرکز ما را برهم می‌زند یا صرفاً بی‌اراده هستیم؟ آیا گشت زدن بی‌هدف در اینترنت می‌تواند برای مغزمان خوب باشد؟ اِل هانت پرده از برخی حقایق شگفت‌آور برمی‌دارد.

داخل سرت چه خبر است؟ توجه‌ات را به درونت معطوف کن. شاید مشغول خیال‌پردازی هستی و به ذهنت اجازه داده‌ای برای خودش بچرخد. یا هوشیار و گوش بزنگی؟ شاید افکارت دارند آزادانه به پیش می‌روند که می‌تواند حاکی از دستیابی شما به حالت معروف «غرقگی» (flow) باشد. اما به احتمال زیاد مغزت مثل مرورگری‌ست که صفحات زیادی روی آن باز شده‌اند. از گزارش‌های گسترده «مِه مغزی» پس از پاندمی و کتاب‌هایی که با مضمون «کار عمیق» و «تمرکز از دست رفته» در صدر لیست پرفروش‌ترین‌ها قرار گرفتند، تا تشخیص روز افزون اختلال کم‌توجهی-بیش‌فعالی (ADHD) در کودکان و بزرگسالان، بنظر می‌رسد که توانایی توجه کردن به یکی از نگرانی‌های اصلی ما بدل شده است.

در ابتدای سالی که گذشت مرکز مطالعات توجه (Centre for Attention Studies) در کالج کینگز لندن طی تحقیقی که روی دوهزار فرد بزرگسال انجام دادند دریافتند که ۴۹٪ این افراد احساس می‌کنند بازۀ توجهشان (attention span) نسبت به قبل کوتاه‌تر شده است. تقریباً همین نرخ از میان افراد مورد تحقیق (۴۷٪) موافق بودند که «تفکر عمیق دیگر به خاطرات پیوسته است». این آمار کلّی‌ست و نمی‌توان آن را سنجید -ما نه تنها نرخ ثابتی از توجه یا تفکر عمیق نداریم چه برسد به اینکه شدت این مولفه‌ها در گذشته را با امروز مقایسه کنیم. اما پاسخ شرکت‌کنندگان ثابت می‌کند که حداقل متوجه وجود مشکل هستیم.

من هم چنین حالاتی را تجربه کرده‌ام. سال گذشته کم‌کم احساس کردم که نوشتن (که بیش از یک دهه شغل من بوده است) بنظرم توان‌فرسا می‌رسد. فارغ از پیچیدگی این کار، احساس می‌کردم مدیریت زمان، پی‌ریزی یک استدلال یا یافتن اینکه یک فکر چطور از پس فکر دیگر می‌آید دشوار شده است. معطوف کردن توجه‌ام از عهده‌ام خارج می‌رسید. به یکی از دوستانم اعتراف کردم که مدام نشانه‌های ای‌دی‌اچ‌دی را در گوگل جستجو می‌کنم و هربار بیشتر متقاعد می‌شوم که مبتلا به این اختلال هستم. او با مهربانی پاسخ داد که شاید علت مشکلم هفته‌ها خیره شدن به صفحه‌ی کامپیوتر، بدون استراحت و گاهی برای بیش از هشت ساعت در روز باشد. شاید خستگی روانی که متحمل می‌شدم نه نشانه‌ای از ناکارآمدی اجرایی، بلکه واکنشی طبیعی بود.

گلوریا مارک، روانشناس شناختی، در جلسه‌ای آنلاین می‌گوید «طی دهه‌های گذشته صدها نفر را مورد مطالعه قرار داده‌ام و شمار بسیار بسیار زیادی از مردم از حواس‌پرتی و از دست دادن کنترل شاکی هستند» و در ادامه اضافه می‌کند «اما نه همه‌ی آنها». مارک که استاد انفورماتیک در دانشگاه کالیفورنیاست از اواسط دهه‌ی ۹۰ میلادی مشغول تحقیق روی تعاملات انسان و کامپیوتر و تاثیر فناوری بر زندگی روزمره‌ی ما بوده است. اکنون او در نخستین کتاب خود، گستره‌ی توجه: یافتن تمرکز برای یک زندگی رضایت بخش (Attention (Span: Finding Focus for a Fulfilling Life، یافته‌های خود را با مخاطبان غیرمتخصص به اشتراک می‌گذارد و نتایجی که به آنها دست یافته است تکان‌دهنده هستند. البته زبان کتاب به سادگی نمی‌گوید که «غرقگی ذهن خوبه، فناوری بده». بطور قابل توجهی، کتاب او حتی نمی‌گوید که ما باید لزوماً در تلاش مضاعف برای تمرکز کردن باشیم.

بطور کلی دو طرز فکر درمورد مبحث توجه وجود دارد. اولین طرز فکر می‌گوید ما توانایی توجه خود را از دست نداده‌ایم، بلکه تکنولوژی آن را از ما گرفته، یا حتی «دزدیده» است. در این نظریه ما چیزی شبیه به موش‌های آزمایشگاهی در یک آزمایش اجتماعی گسترده هستیم که با اعلانات و الگوریتم‌ها، فریب می‌خوریم. شاید بتوانیم استراتژی‌هایی را، همچون پاک کردن برخی نرم‌افزارها یا استفاده از «گوشی‌های دکمه‌ای»، برای مقابله با این منابع دوپامین‌ساز ابداع کنیم. اما شانس ما در این بازی زیاد نیست.

معتقدان به نظریۀ دوم شاید نظریۀ اول را به سخره بگیرند: آنها معتقدند که علت اصلی ناتوانی ما در حفظ تمرکز به خودکنترلی (self-control) ما برمی‌گردد. هیچ اعلانی نمی‌تواند حواس ما را پرت کند، مگر آنکه خودمان تا حدودی بخواهیم که حواسمان پرت شود. حتی مفهوم «بازۀ توجه کوتاه‌تر» ممکن است شک‌هایی را برانگیزد. در عوض، آیا احتمال دارد که شما چندان باانگیزه نباشید؟ طرفدار هریک از دیدگاه‌های فوق الذکر که باشید، [که یا] دستگاه‌های هوشمند تمرکز ما را گروگان گرفته‌اند یا انضباط فردی (self-discipline) خود را از دست داده‌ایم، هردوی آنها در یک عنصر سرنوست‌ساز مشترک هستند: یا کار چندانی از شما بر نمی‌آید و یا تمام تلاشتان را نمی‌کنید.

مارک معتقد است که هیچ یک از این دو دیدگاه کاملاً درست نیستند. درمورد مسئله‌ی بازۀ توجه، او تصورات غلط رایج درمورد توجه‌مان، از جمله این باور که ما هر زمان که برای کار کردن پشت کامپیوتر می‌نشینیم باید همیشه تمام تلاش خود را برای تمرکز کردن بکنیم و یا اینکه گشت زدن‌های بی‌هدف در فضای مجازی آسیب‌زا هستند، را برمی‌چیند. مارک می‌گوید واقعیت با ظرافت از این حرفهاست اما زندگی دیجیتال آنقدر سریع توسعه می‌یابد که ما به گرد پای آن نمی‌رسیم و نمی‌توانیم از خودمان در برابر آن محافظت کنیم. «فکر می کنم برای همین است که به این نقطه رسیده‌ایم که در مدیریت توجه خود دچار مشکل می‌شویم؛ زیرا هنوز درنیافته‌ایم که چطور این فناوری را در زندگی خود بگنجانیم و هوشمندانه از آن استفاده کنیم.»

مارک از سال ۲۰۰۴ که اولین تحقیق خود را روی « کارکنان دانشی» (knowledge workers) (کسانی که عمدتاً با کامپیوتر کار می‌کنند) انجام داد، مشغول مطالعه درمورد حواس‌پرتی بوده است. او با گاه‌شماری در دست، مدت زمانی را که هریک از دانش‌ورزان برای انجام یک فعالیت (برای مثال باز کردن ایمیل) صرف می‌کردند، پیش از آنکه سراغ فعالیت بعدی (برقراری یک تماس) بروند، ثبت می‌کرد. کار موشکافانه‎‌ای بود، یکی از سوژه‌های تحقیق، فروتنانه درمورد روتین خود گفت «به اندازۀ زل زدن به ترک دیوار حوصله سربر بود»، اما همین کار نحوه‌ی پرت شدن حواس ما را، حتی بدون دلیلی خاص، بخوبی به تصویر کشید.

نتایج نشان داد که مرکز توجه افراد (از جمله برای صحبت کردن با همکاران) بطور متوسط حدوداً هر سه دقیقه تغییر می‌کند. زمانی که تنها محدود به فعالیت‌های کامپیوتری شوند، این مدت زمان سی‌ثانیه کمتر می‌شود. مارک می‌گوید در آن زمان این مدت بنظرش به شکل عجیبی کوتاه می‌آمد، در حالی که با آنچه بعدها پیش آمد قابل مقایسه نبود. با پیشرفت فناوری ردیابی در دهه‌ی دوم قرن بیستم، مارک توانست آزمایشش را با دقت بسیار بیشتر و جمع‌آوری هزاران ساعت از مشاهدات، تکرار کند. در سال ۲۰۱۲ متوسط زمانی که روی هر صفحه، پیش از تغییر صفحه، صرف می‌شد ۷۴ ثانیه بود. از آن زمان تا کنون این مدت زمان حتی کوتاه‌تر هم شده است. تحقیقات مارک و دیگران از سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱ مدت زمان متوسط را تنها ۴۷ ثانیه نشان می‌دهد که به گفته‌ی مارک «به شکل دیوانه‌واری کوتاه» است.

این نتایج، فارغ از شغل و سن، معتبر است (هرچند مارک تنها روی بزرگسالان تحقیق کرد؛ پرتی حواس در ذهن‌های درحال رشد حتی کمتر از این شناخته شده است). مارک در کتاب خود نتیجه‌ی تحقیقات را اینگونه بیان می‌کند «به زبان ساده استفاده‌ی شخصی ما از فناوری بر توانایی ما در تمرکز کردن تاثیرگذار است.» افرادی که به طرز فکر اول باور دارند احتمالاً با این بیانیه احساس تایید شدن می‌کنند. اما مارک هشدار می‌دهد که این مقایسه بی‌اشکال نیست «چیزهای زیادی در فرهنگ و جامعه دست به دست هم می‌دهند تا حواس ما را پرت کنند، چیزهایی فراتر از الگوریتم‌های هدف‌دار.»

برای مثال در فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی مدت زمان هر برداشت طی دهه‌ها کوتاه‌تر شده که احتمالاً به طرقی که خودمان از آنها آگاه نیستیم، رفتار و توانایی پردازش ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در رسانه‌های اجتماعی محتوا را در قطعات کوچک، و به سرعتی دیوانه‌وار،  تولید و مصرف می‌کنیم. مارک می‌گوید «ما خودمان این فرهنگ را خلق می‌کنیم. بازۀ توجه ما رسانه را شکل می‌دهد و در مقابل رسانه نیز توجه ما را شکل می‌دهد.»

چیزی که مسئله را پیچیده‌تر هم می‌کند این است که اگرچه ممکن است جهان بطور کلی بدنبال پرت کردن حواس ما باشد، ما به اندازه مساوی تاثیرپذیر نیستیم. مارک می‌گوید «جنبه‌های دیگری از ذات ما نیز وجود دارند و مسئله تنها فقدان اراده نیست.» شخصیت ما در نحوه و علت استفاده‌ی ما از اینترنت نقش دارد. برای برخی افراد اجتناب از عوامل پرتی حواس راحت‌تر است که این خصوصیت این افراد را مولتی‌تسکرهای کارآمدتری می کند[1]. برخی دیگر بطور ذاتی به سوی خودتنظیمی (self-regulation) تمایل دارند. مارک می‌گوید «اگر این افراد وارد رسانه‌های اجتماعی شوند به راحتی می‌توانند سر کار خودشان برگردند.»

برای برخی افراد خصیصه‌های فردی با شرایط درآمیخته می‌شود تا طوفانی از حواس‌پرتی را ایجاد کند. تحقیقات مارک نشان داد هرچه میزان روان‌رنجوری و اضطراب افراد بیشتر باشد گستره‌ی توجه آنها نیز کمتر خواهد بود. «این بدان معنا نیست که این افراد نمی‌توانند تغییر کند، اما این تغییر برایشان از دیگران سخت‌تر است.» پزشک مارک اعتراف کرد برای نوشتن نامه‌ی تقاضای بورسیه دست به دامن یک استراتژی افراطی شده است: او یک بلیت هواپیمای رفت و برگشت از کالیفرنیا به واشنگتن دی‌سی گرفته و با نوشتن در هواپیما، به معنای واقعی کلمه از حواس‌پرتی‌های زمینی دور شده است. مارک می‌گوید «نمی‌توانستم حرف‌اش را باور کنم. او گفت مجبور است محیطش را عوض کند. باید خودش را در محیطی قرار دهد که نتواند به اینترنت دسترسی داشته باشد، ظاهراً پول کافی برای چنین تغییر محیطی را هم دارد.»

طراحی فضای اینترنت، آینه‌ی طرز فکر ماست و به همین علت است که می‌توانیم ساعت‌ها در سیاهچاله‌ی یوتیوب و ویکی‌پدیا غرق شویم. مارک می‌گوید «به لحاظ شبکۀ معنایی، ما بطور طبیعی به پیوستگی‌ها فکر می‌کنیم، و اینترنت به خوبی با این طرز فکر همسو می‌شود.» استرس و خستگی با تشدید این مشکل بیش از پیش از توانایی خودداری ما در برابر وسوسه‌ها می‌کاهند. این بدان معناست که مرز میان قدرت اختیار و شرطی شدن غیرقابل تشخیص شده‌است: ممکن است واقعاً تمایل داشته باشیم بیشتر درمورد مطلبی بخوانیم، یا ممکن است بی‌اراده روی آن کلیک کنیم. در هر صورت، کنجکاوی ما تحریک شده و با ویدیوی بعدی یا صفحه‌ی وبگاه بعدی ارضا می‌شود که موجب تداوم بخشیدن به این چرخه می‌شود.

عوامل تاثیرگذار متعدد بر توجه ما که مارک شناسایی کرده است، فردی، اجتماعی، محیطی، تکنولوژیک، نه تنها بر ابعاد گسترده‌ی این چالش بلکه بر محدودیت‌های موجود حول محور حذف هریک از آنها برای رسیدن به راه حلی بالقوه تاکید دارند. حواس‌پرتی مشکلی مربوط به فناوری یا مردم نیست؛ بلکه هردوی اینها به شکلی جدایی ناپذیر درهم تنیده شده‌اند.

در واقع یکی از نگران‌کننده‌ترین یافته‌های مارک این است که ما به قدری به پرت شدن حواسمان عادت کرده‌ایم که خودمان هم موجب این اتفاق می‌شویم. مارک متوجه شد که ایمیل بعنوان منبع پرتی حواس از رسانه‌های اجتماعی پیشی گرفته است؛ شرکت‌کنندگان در تحقیق مارک بطور متوسط ۷۷ مرتبه (و یکی از شرکت‌کنندگان ۳۷۴ مرتبه) صندوق الکترونیک خود را چک می‌کردند. اما مسئله‌ی نگران‌کننده این بود که ۴۱٪ آنها به میل خود، و بدون محرک‌های بیرونی، دست به این کار می‌زدند. این ثابت می‌کند که حتی اگر اعلانات را خاموش کنیم، نمی‌توانیم از محرک‌های درونی فرار کنیم.

ما زمانی که درگیر فعالیت‌های آسان و از روی عادت می‌شویم شادتر هستیم. انحرافات نسنجیده به منابع شناختی ما سوخت‌رسانی می‌کنند.

مارک می‌گوید «از آنجا که ما مدام حواس خودمان را پرت می‌کنیم، گستره‌های توجه‌مان به ۴۷ثانیه رسیده‌اند. خود من این تنشی را که ایجاد می‌شود حس می‌کنم؛ مجبورم می‌کند سراغ تلفن همراهم بروم، سایت جدیدی را باز کنم، وارد رسانه‌های اجتماعی شوم یا کارهایی از این دست انجام دهم.» بر این اساس، راه حلی  که اغلب برای تمرکز ازهم گسسته پیشنهاد می‌شود غرقگی است؛ حالت روان‌شناختی غرق شدن در کار، به حدی که رشته‌ی زمان و حتی دنیای بیرون از دستت دربرود. مارک تجربیات گسترده‌ای در باب غرقگی دارد، البته این تجربیات در حرفۀ علمی وی بدست نیامده‌اند.

پیش از آنکه مارک مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی علم آمار -که زمینه‌ای شد برای دنبال کردن روانشناسی و استفاده از کامپیوتر- اخذ کند، او در هنرهای زیبا و رشته اکسپرسیونیسم انتزاعی، تحصیل می‌کرد. او رویای هنرمند شدن را در رویارویی با حقایق اقتصادی دنیای هنر رها کرد. اما سالها بعد ارزش همه‌ی آن ساعت‌هایی که در غرقگی، نقاشی و طراحی می‌کرد و به فکر فرو می‌رفت در کنار تحقیقات علمی وی آشکار شد.

بر اساس یافته‌های او، بیشترین چیزی که کار دانش‌ورزی نیاز دارد تفکر تحلیلی‌ست که مانع پرش فکری شود. مارک می‌گوید «افراد زیادی را می‌بینیم که معتقدند زمانی که برای کار کردن پشت کامپیوتر می‌نشینی و در زندگی روزمره، می‌توانی وارد عالم غرقگی شوی، اما این کاملاً بستگی به ماهیت کار دارد. کار کردن روی صفحات حسابرسی یا نوشتن گزارش منجر به آن نمی‌شود.» در حقیقت غرقگی بستگی به اندازه‌ی مشخصی از چالش دارد؛ اندازه‌ای که به موجب آن احساس خوشایند درگیری فکری و پیشرفت‌کردن را داریم، ما را خوشحال می‌کند و در عین حال موجب سطوح کمی از استرس می‌شود. «این باور که ما باید بطور مداوم متمرکز باشیم غیرعلمی‌ست، این کار بیش از حد استرس‌زاست.»

به همین ترتیب، اگر چه ممکن است حواس‌پرتی‌های دیجیتالی بی‌هدف مانند بازی کردن یا گشت زدن در رسانه‌های اجتماعی دقیقاً همان نوع از اتلاف وقتی بنظر برسد که باید از آن اجتناب کنیم، اما این کارها در واقعیت عملکرد مفیدی دارند. فعالیت‌های ساده و از روی عادت اینچنینی نه تنها لذتبخش هستند بلکه به منابع شناختی ما سوخت‌رسانی می‌کنند، که بعدتر برایمان این الزام را بوجود می‌آورد که فعال باشیم.

این حقیقت که غرقگی نه تنها نادر بلکه طاقت‌فرساست؛ و اینکه چند لحظه استراحت کردن، تغییر دادن صفحه‌ای که به آن خیره شده‌ای یا بازی کردن با تلفن همراه می‌تواند موجب تجدید قوا شود، ثابت می‌کند که نیاز به جزئیات بیشتری داریم. موعظه کردن درمورد بهره‌وری و مدت زمان استفاده از تلفن همراه زمانی که بحث به یافتن راه حل می‌رسد سودمند نیست، اما زمانی که محصولاتی چون عینک‌های (بدرد نخور) نور آبی و فناوری «ضد حواس‌پرتی» تبلیغ می‌شوند، این موعظه‌ها به وفور سودمند می‌شوند.

سال گذشته کتاب یوهان هاری، «تمرکز ربوده شده» (Stolen Focus)، که «نیروهای مهاجم عظیم» را برای تحلیل دادن قدرت تمرکز ما سرزنش کرده و از راه حل غرقگی دفاع می‌کند، در دو سوی اقیانوس اطلس پرفروش‌ترین کتاب سال شد. کتاب با فراخواندن خوانندگان به جنبش اجتماعی فوری «برای بازپس گیری ذهنمان»، در عین حال دنبال کردن آن حالت غرقگی، پایان می‌یابد. (نویسنده به شخصه در یک «سم‌زدایی دیجیتال» یکماهه در کیپ‌کاد شرکت کرد.)

مارک، همچون دیگران، «نگرانی‌هایی» بابت پژوهش و استدال «یک‌طرفۀ» هاری دارد. او می‌گوید حفظ تمرکز در طول روز همانقدر ممکن است که وزنه زدن بی‌وقفه امکان‌پذیر است، با این وجود بسیاری از ما چنین توقعی را از خودمان داریم، حتی اگر به قیمت سلامتی‌مان تمام شود. مارک می‌گوید این مشکل فراتر از بخش کوچکی از جمعیت که ای‌دی‌اچ‌دی دارند احساس می‌شود «مردم می‌گویند ما دچار «اپیدمی ای‌دی‌اچ‌دی» شده‌ایم، اما باید جلوی چنین ادعاهایی را بگیریم.» درمورد ارتباط میان ای‌دی‌اچ‌دی و استفاده از دستگاه‌های مشخص تحقیقات بیشتری نیاز است، اما این احتمال هم وجود دارد که مردم واقعاً از تلاش کردن خسته شده‌اند و از تمرکز حواس خود قاصرند.

بسیاری از راه حل‌ها با استفاده از نرم‌افزارهای بهره‌وری که دسترسی ما به رسانه‌های اجتماعی را محدود می‌کنند از این خودآزمایی طفره می‌روند. اما به گفته‌ی مارک این رویکرد آزادی عمل ما را تضعیف می‌کند «خصوصاً رویکرد ترک عادت ناگهانی (cold turkey) آزادی عمل را از افراد سلب می‌کند، درست مثل اینکه چرخ‌های کمکی روی دوچرخه را هرگز جدا نکنی، و هرگز دوچرخه‌سواری را یاد نگیری.»

در مورد بازۀ توجه، مارک به جای آنکه صورت مسئله را پاک کند، درمورد رویکردی جدید، مبتنی بر شواهد به توجه استدلال می‌آورد که با زندگی مدرن و اشباع از فناوری ما و تمایلات آن به سوی حواس‌پرتی همخوانی دارد. «ما با فناوری عجین شده‌ایم و نمی‌توانیم آن را حذف کنیم، پس بیایید این گزینه را کنار بگذاریم، اما می‌توانیم به طرقی هوشمندانه از آن استفاده کنیم تا از آن سود ببریم.» بجای آنکه مشتاق رسیدن به غرقگی یا مدام متمرکز بودن باشیم، مارک پیشنهاد می‌کند «سطحی از تعادل در توجه» را هدف قرار دهیم که بازتابی از ساعت بیولوژیک بدنمان باشد.

به عقیده‌ی مارک شناخت الگوی زمانی بدنتان خواه صبح زود بهتر کار می‌کنید خواه شبها فعال‌تر می‌شوید، یا در حالت متعادل قرار دارید. شاید هم ساعت بدنتان با ساعت شیرها، خرس‌ها، دولفین‌ها و گرگ‌ها تنظیم شده‌است به شما کمک می‌کند برنامه‌ی روزانه‌تان را با خیال راحت تنظیم کنید. «باید دریابید که چه زمانی در اوج فعالیت خود هستید، چه زمانی ظرفیت کار سنگین را دارید و چه زمانی می‌توانید خلاق باشید و چه زمانی ظرفیت اینها را ندارید.»

من و مارک هردو «خرس» هستیم، یعنی در نور روز، بین ساعت ۱۰ صبح تا ۲ بعد از ظهر، زمانی که شیرها مشغول استراحت هستند و دولفین‌ها و گرگ‌ها دارند روزشان را شروع می‌کنند، بیشترین بازدهی را داریم. مارک می‌گوید با آگاه شدن از لحظات ارزشمند اوج خود می‌توانیم این بازه‌ی زمانی را برای کارهایی که نیازمند خلاقیت و تمرکز هستند حفظ کنیم و با مطالعه‌ی ایمیل آن را «هدر» ندهیم. خود مارک نیز یاد گرفته است که این کار را انجام دهد «قبلاً بسیار خسته می‌شدم. در پایان روز مغزم دیگر کشش نداشت، یاد گرفتم که عقب بکشم و کمی استراحت کنم.»

حالا مارک در بازه‌های زمانی که انرژی کمتری دارد کارهای کم‌دردسرتر را برنامه‌ریزی می‌کند، و یا با یک پیاده‌روی کوتاه یا بازی کلمات آنلاین نفسی تازه می‌کند. او می‌گوید «من فهمیدم که برای مدت طولانی تحت استرس زیادی بوده‌ام.»

درمورد سطح اجتماعی، مارک طرفدار قانون «حق قطع ارتباط» است تا با حجم بالای ایمیل‌ها مبارزه کند، اما معتقد است که امکان دارد ابتدا نیازمند تغییر فرهنگ باشیم. او پیشنهاد می‌کند «فرآگاهی» (meta-awareness) خود از توجه‌مان را پرورش دهیم، شاید نیاز داشته باشیم تدابیر پیشین را از بین ببریم یا آنها را بازبینی کنیم و با فناوری ارتباط بگیریم. مارک می‌گوید «اگر سر از رسانه‌های اجتماعی درآوری با پرسیدن پرسش‌های اینچنینی از خودت، زمان حال را حفظ کن: آیا اینجا بود هنوز هم برایم ارزشی دارد؟» اگر پاسختان منفی بود، کم‌کم احساس خستگی کردید یا برعکس، احساس کردید سرحال شده‌اید، «حالا از برنامه خارج شوید».

این نظریه از بسیاری دیگر نظریه‌ها نسبت به آینده‌ی تکنولوژیک‌مان واقع‌بینانه‌تر، و شاید بتوان گفت انگیزه‌بخش‌تر، است. مارک نیز با من هم‌نظر است «من باور دارم که ما می‌توانیم کنترل را به دست بگیریم و اوضاع را تغییر دهیم». اما اولین گام در این مسیر این است که بپذیریم توجه ما، مانند زمانی که در اختیار داریم، محدود است، و خودمان می‌توانیم تصمیم بگیریم که چطور از آن استفاده کنیم.

که موجب می‌شود این افراد به نحوی کارآمدتری چند فعالیت را همزمان انجام دهند.

سوالات پرتکرار

دو دیدگاه در مورد توجه وجود دارد. اولین دیدگاه بیان کرده که انسان‌ها قدرت توجه را از دست نداده‌اند و تکنولوژی جدید، توجه را از ما دزدیده است. در این نظریه، انسان‌ها مانند موش آزمایشگاهی در آزمایش اجتماعی با الگوریتم‌ها و اعلانات فریب می‌خورند. نظریه دوم در مورد بحث توجه این است که دلیل اصلی عدم تمرکز ما، خودکنترلی است.
مارکس بیان کرده که هر دو نظریه در مورد توجه درست نیستند. این باور که زمانی که پشت کامپیوتر برای کار می نشینید، باید برای ایجاد تمرکز، تمام تلاش خود را کنید و همچنین در فضای مجازی بی هدف نچرخید. مارک معتقد است که زندگی مدرن و دیجیتال به سرعت توسعه می‌یابد و انسان‌ها نمی‌توانند به آن برسند و در برابر آن از خود حفاظت کنند. زیرا یاد نگرفتیم چگونه این فناوری را در زندگی خود هوشمندانه استفاده کنیم.
مارک معتقد است که انسان‌ها جوری به پرت شدن حواس عادت کرده‌اند که خود فرد دلیل این حواس پرتی است. مارک در تحقیقات خود متوجه شد که ایمیل نسبت به شبکه‌های اجتماعی دیگر، دلیل اصلی حواس پرتی در افراد است. افرادی که در تحقیقات مارک شرکت کردند، ۷۷ مرتبه به طور متوسط ایمیل خود را چک می‌کردند. چهل و یک درصد این افراد بدون میل خود و محرک بیرونی این کار را انجام داده اند. این تحقیقات ثابت کرد که حتی اعلانات خاموش باشد، افراد از محرک‌های درونی نمی‌توانند فرار کنند.
مارک معتقد است که حواس پرتی‌های دیجیتالی بی هدف، مانند چرخیدن در شبکه‌های اجتماعی و بازی کردن رایانه‌ای یا با تلفن همراه،‌ باعث تلف‌شدن وقت افراد می‌شود. اما این حواس‌پرتی‌های بی هدف در فضای دیجیتال برای افراد لذت‌بخش است و به منابع شناختی افراد اضافه میشود تا بعدا بیشتر فعال باشند.
کتاب تمرکز ربوده شده نوشته یوهان هاری، ‌از راه‌حل غرقگی دفاع می‌کند. در این کتاب نویسنده خوانندگان را به جنبش اجتماعی فوری برای پس‌گرفتن تمرکز و توجه فراخوانده است، تا از غرق شدن در دنیای دیجیتال در زندگی مدرن نجات یابیم.

منبع: theguardian

AAA

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *